
به گزارش صد کادو، شیخ الحکمایی اظهار داشت: تصحیح کار فردی نیست، کار گروهی است. نمونه اش کتاب هایی از دوستانم هست که خود من بعنوان ناشر، و نه مولف، کمک کردم. وقتی به این قسمت ها دقت شده بطور قطع نتیجه بهتری داده است.
یک روز پاییزی به ضلع شمالی دانشگاه تهران رفتیم که با عمادالدین شیخ الحکمایی که پژوهشگر مؤسسه دیرینه شناسی دانشگاه تهران است، درباره ی نسخه های خطی و اسناد مکتوب و شیوه های تصحیح آنها صحبت نماییم. این گفتگو دو سرفصل دارد، در بخش اول درباره ی میراث مکتوب و نسخه های خطی و انواع کتاب ها، سفرنامه ها، اسناد تاریخی، نامه ها، وقف نامه ها، سندهای ازدواج و عقدنامه ها و آن چه که بطور عام در دایره نسخه های خطی می گنجد، سخن گفته شد؛ و بخش دوم _که در ادامه می خوانید_ به مبحث تصحیح و شیوه های مختلف تصحیح نسخه های خطی و معیارهای موردنیاز برای این کار پرداختیم.
در این کار من به نکاتی بیشتر دقت کردم که برای تصحیح متون هم لازم است؛ مثلا ساده ترین بحثش اینست که شما از یک متن کلمه ای را نمی توانید بخوانید، چکار می کنید؟ مثلا این که آیا یک کلمه است یا دو کلمه یا سه کلمه یا یک عبارت؟ در بسیاری از متون همینطوری چند تا نقطه می گذارند و می روند تا ابهام بعدی، باردیگر چند تا نقطه می گذارند و… هیچ قاعده ای ندارد که مثلا تا چند تا کلمه بوده که خوانده نشده. خب این مدلول اش اینست که ما نیاز به یک استاندارد داریم. من اهتمام کردم در تصحیح اسناد اینها را استاندارد کنم و می گویم که این استانداردها می تواند به درد تصحیح نسخه خطی هم بخورد. یک مثال ساده می زنم: فرض کنید ما یک کتاب چند صد صفحه ای داریم که مقداری از آنرا موریانه خورده، به هر علتی موریانه از این طرف کتاب رفته، از آن طرفش بیرون آمده و در کل مثلا هزار تا کلمه را خورده! خب آیا ما باید برای این ۱۰۰۰ کلمه، هزار بار پاورقی بزنیم «این کلمه را موریانه خورده است!» باید هزار بار این جمله را بنویسیم؟ نه! باید یک علامت تعریف نماییم یعنی اینجا بخشی از کتاب از بین رفته و مشکل من نیست که نمی توانم بخوانم، بلکه مشکل اینست که آن کلمه وجود ندارد. بدین سبب علامتی که برای این مساله می گذارم با علامت وقتی که کلمه ای هست و من نمی توانم بخوانم فرق داشته باشد. یا زمانی کلمه هست و من تردید دارم، چگونه باید این تردید را نشان بدهم؟ گاهی کلمه ای هست ولی صحاف به خاطر پارگی اش یک کاغذ رویش چسبانده، خب من الان نمی بینم، نمی توانم بخوانم ولی این اگر برود لابراتوار و جدا شود می تواند خوانده شود، پس باید علامتی مجزا گذاشته شود.
بنابراین مدلول استانداردسازی اینست که ما بجای توضیح دادن، از علامت استفاده نماییم و این علایم باید در طی زمان استاندارد بشود که دیگر همه بدانند. همچنین که وقتی ما در یک متن از کروشه استفاده می نماییم، یعنی این کلمه در متن نبوده و من اضافه کردم و این حدودا جا افتاده است. یا پرانتز، گیومه و غیره که هر کدام از اینها برای چه به کار می رود، چه مفهومی دارد و چه توضیحی پشتش هست که به طور معمول هم یک دفعه در مقدمه و ذیل یک جدول تعریف می شود و ما را بی نیاز می کند از این که بخواهیم صد بار آن جمله را تکرار نماییم. طبیعی است اگر مثلا اتفاق جدیدی در نسخه ای بیافتد و لازم باشد علامتی اضافه شود به علامت های قبلی ولی این وقتی اتفاق می افتد که ما یک استاندارد داشته باشیم. الان این پرسش می توانه مطرح شود که استاندارد تصحیح ما چیست؟ اصلاً استاندارد انجام شده یا نشده؟
ممکن است موریانه بخورد، خیس شود، مرکب پخش شود، اصلاً نوشته نشود؛ مثلا متن نوشته شده اما جای کلمه خالی ست. من چگونه باید نشان بدهم که جای این کلمه خالی بوده از اول؟ اگر سه نقطه بگذارم که خب باردیگر مفهومش اینست که من نخواندم! یا مثلا بعضی اوقات کلمات را می تراشیدند و اصطلاحاً دستکاری در نسخه اِعمال می شده که در اسناد بیشتر دیده می شود و بیشتر مهمست چون مثلا امکان دارد یک عدد یا یک اسم یا یک قیمت جابجا شده و یا عمداً دست برده شده باشد. این که قدما چه روشهایی برای پیشگیری از این کار داشتند هم مساله ای است که در هر صورت می تواند مباحثی باشد که در بحث تصحیح مهمست و با بحث تصحیح نسخ خطی به شکل معمولش متفاوت می باشد. موضوعات دیگر مثل بحث روی سند، پشت سند، مبحث صفحه آرایی نسخه و سند هم مطرح است که اینها در حقیقت با هم تفاوت دارند. در هر صورت در کنار بحث تصحیح نسخه های خطی، بحث تصحیح اسناد هم می تواند دنیای متفاوتی باشد.
من در دو سه مجموعه ای که با عنوان «اسناد معماری ایران» یا تعدادی مقاله راجع به اسناد که بیشتر هم وقفنامه بوده چاپ کردم، اهتمام کردم استانداردها را رعایت کنم. یا در هر صورت در طول سال هایی که تدریس کردم اهتمام کردم این استانداردها را مطرح کنم و از دانشجویان بخواهم که اگر کاری عرضه می کنند، این استانداردها را رعایت نمایند. به نظرم باید منتظر باشیم که در طی زمان این ها کامل تر و دقیق تر بشود چون من همیشه می گویم از قدیمی ترین آثاری که تصحیح شده در دوره ی جدید ما، تا امروز هر کس دارد ذوقی عمل می کند.
حدود ۹۰ سال است. البته در حقیقت تصحیح به معنای امروزی اش را عرض می کنم. و اِلا کتاب های چاپ سنگی هم رگه هایی از تصحیح و نسخه بدل را داشت. می شود گفت مثلا از مرحوم علامه قزوینی و دیگران که آغاز کردند به تصحیح یک سری متون. بخشهایی امکان دارد متأثر از روش فرنگی بوده باشد، یا خود فرنگی ها هم از همان سیستم هایی که قبلاً در نظام نسخه نویسی ما وجود داشته استفاده کردند ولی استانداردش کردند. استانداردسازی در کار چاپ به وجود می آید. شما زمانیکه نسخه خطی دارید و چاپ ندارید خب رعایت این استانداردها مشکل است؛ یعنی اگر از یک کتاب ۵۰ نسخه نوشته شود، حتی اگر این ۵۰ نسخه ازطریق یک نفر نوشته شده باشد باز این نسخ با هم متفاوتند چون کار انسانی است، امکان دارد آن آدمی که این ۵۰ نسخه را نوشته در جایی یک کلمه از چشمش بیافتد، یا جایی حوصله اش سر برود تندتر بنویسد یا کندتر بنویسد، با دقت کمتری بنویسد، با دقت بیشتری بنویسد. ولی وقتی شما می خواهید چیزی را چاپ کنید، در انواع روش های چاپ می توانید در زمان خیلی کوتاهی مثل امروز یک شب امکان دارد ۵۰۰۰ نسخه چاپ بشود که عیناً مثل هم هستند و هیچ فرقی با هم ندارند.
ما در مورد نسخه های خطی خیلی وقت ها این اقبال را داریم که از یک کتاب چند نسخه موجود است ولی در مورد اسناد به ندرت این اتفاق می افتد؛ یعنی اگر یک سند است، فقط یک سند است. حتی در سنت سندنویسی هم اگر گاهی مثلا اگر مبایعه نامه ای انجام می شده یا حتی در مورد همین وقف نامه ها، ممکن بود بگویند از این مثلا سه نسخه تهیه شود که یک نسخه دست متولی باشد، یکی در کتابخانه فلان نگهداری شود و یکی هم مثلا دست حاکم شرع باشد. این راهکاری بوده است که اگر یک نفر سو استفاده کرد، دو نسخه دیگر به عنوان مدرک باشد. که غالباً در طی زمان از همان دو سه تا هم، یکی به دست ما می رسد. الان واقعا یادم نمی آید که ما مثلا وقف نامه ای داشته باشیم که دو نسخه ای که همزمان ساخته شده باشد، دو نسخه سالمش را داشته باشیم، اگر هم موردی پیدا شود خیلی خیلی استثنایی است. بدین سبب ما با تک نسخه سر و کار داریم، و در نسخه های خطی امکان دارد با چند نسخه سر و کار داشته باشیم. بدین ترتیب در موقع تصحیح اینها امکانِ پیدا کردن کلمات جا افتاده و غیره را داریم ولی در مورد اسناد این امکان را نداریم.
خب بله، در هر صورت در تصحیح یک متن، در همان نسخه های خطی خیلی اوقات نسخه ای داریم که یک نسخه بیشتر از آن نیست، یعنی تک نسخه است و بخشی از پروسه تکمیل آن به شرط اطلاعات مصحح است و همچنین گاهی اسم فرد یا مکانی آمده، ضرب المثلی نقل شده که خوانا نیست و… بالاخره به کمک منابع جانبی می شود آنرا تکمیل کرد. ولی موردی که می شود روی آن تکیه کرد اینست که در نوشتن اسناد، مکاتبات، فرامین و غیره، یک سفارش رسمی وجود داشته که نقطه گذاری نکنید؛ یعنی ما خیلی وقت ها سندهایی داریم که از اول تا آخر حتی یک نقطه هم برایش گذاشته نشده، بدین سبب خوانشش خیلی دشوار است.
این یک ذهنیت فرهنگی بوده و از خیلی قدیم ترها هم وجود داشته است و حمل بر بی سوادی می کردند؛ مثل این که شما قرار باشد تشریف بیاورید اینجا و من برای شما آدرس را بنویسم و کلمات را اعراب گذاری کنم، خب شما می گوئید من که بی سواد نیستم، خودم می توانم بخوانم! ذهنیت آن زمان این بوده که نباید نقطه گذاری کرد چون وهن مخاطب است. در کتاب های مختلفی سفارش شده و نوشته شده. شاید حتی ریشه های کهن تری هم وجود داشته باشد چون مثلا قرآن هم بی نقطه بوده است. در هر صورت آن چه که از دوران کهن باقیمانده اینست که در این دو شاخه اصلی، یعنی شاخه نسخه خطی و شاخه سند، در شاخه سند ما با بی نقطگی خیلی بیشتر سر و کار داریم تا در نسخه خطی. باآنکه نمونه های بسیار اندکی از نسخه بی نقطه هم داریم که متأثر از همان فرهنگ است ولی در میان ۱۰ هزار تا امکان دارد یکی پیدا شود ولی در عرصه اسناد امکان دارد از هر ده تا سند، مثلا پنج تا بدون نقطه باشد و یا نقطه گذاری شان کامل نباشد.
بله، دبیران و محضرداران. البته باز اگر بخواهیم بین نسخه و سند تفاوتی قائل شویم، به غیر از این که سندها در دوره های مختلف و طبقه بندی متفاوت می باشد، ما با کلیشه سر و کار داریم؛ یعنی مثلا در یک وقفنامه، ما باید واقف را ذکر نماییم، چیزی را که وقف شده ذکر نماییم، صرف چه باید بشود را ذکر نماییم، متولی را ذکر نماییم، شرایط را ذکر نماییم، تاریخ را ذکر نماییم، بالای برگه هم یک خطبه می آید، یعنی یک ساختار ثابت کلیشه ای داریم و چون متأثر از شرع و فقه و حقوق اسلامی است، مملو از الگوهای ثابت است. همچنین که الان هم وقتی خطبه ازدواج را می خوانند یک سری کلیشه را بیان می کنند، اما اسامی فرق می کند.
این شرایط از یک جهت خوب است چون اگر آدم با الگوها آشنا باشد، امکان دارد قسمت های ناخوانا را آسان تر بتواند بخواند ولی از یک طرف بالاخره باز قسمت های متغیر را دارد. خطبه ها که ذاتاً متغیرند، گرچه امکان دارد در میان آنها هم نمونه هایی پیدا نماییم که از همدیگر تأثیر پذیرفتند یا اصلاً از روی هم کپی کردند ولی در هر صورت در دنیای اسناد، خطبه ها و بخصوص در بخش رسمی یا سفارشی، مشخصاً برای آن عقدنامه یا برای آن وقف نامه، توسط فلان منشی سفارش داده شده که برایش یک متن نوشته شود؛ بدین سبب آن متن خاص خودش است و کپی و کلیشه نیست. این می تواند یکی از تفاوت هایی باشد که میان نسخه خطی و سند وجود دارد. بالاخره نسخه و کتاب هم طبیعتاً یک دیباچه دارد، ابوابی دارد، فصولی دارد ولی اینها کلی است و نمی توانیم بر مبنای آن، مثلا دو صفحه از بین رفته را بازنویسی نماییم. ولی در یک سند وقتی می رسیم به یک اصطلاح فقهی که یک تعبیر چهار پنج کلمه ای باشد، حتی اگر سه تای آن هم از بین رفته باشد، به خاطر تکرارش خیلی آسان تر امکان دارد بشود آنرا پیدا کرد.
درباره استانداردها وقتی مبحث مهم تر می شود که شما می خواهید در مورد یک شهر، یک خاندان، یک موقوفه، و کلاً در مورد یک حوزه مشخص یک مجموعه سند منتشر کنید. یک دفعه می بینید مثلا ۱۰۰ تا ۲۰۰ تا سند دارید که این انواع سند در طول مثلا ۲۰۰ سال، ۳۰۰ سال، ۵۰۰ سال و توسط آدم های مختلف ساخته شده و حالا شما می خواهید همه را تنها با یک روش تصحیح کنید. تفاوتی که این کار به وجود می آورد اینست که شما در یک نسخه، با یک رسم الخط، یک آدم و یک متن سر و کار دارید ولی اینجا در باب چنین موضوعی شما تنوع زیادی دارید که هم از نظر تفاوت مهمست و هم این که ما حالا چه رسم الخطی را قائل بشویم؟ چطور ویرایش نماییم که بشود اینها را به شکل یکسان معرفی کرد؟ چون در مقدمه یک نسخه خطی توضیح داده می شود که رسم الخط این اثر چیست ولی وقتی شما ۱۰۰ تا سند با مثلا ۲۰ رسم الخط متفاوت دارید، طبیعتاً روش هم کمی متفاوت می شود.
به نظر من کلاً برای نسخه های خطی هم هنوز این استاندارد را نداریم، یعنی در کل می شود اظهار داشت که پرداختن به مقوله اسناد مبحث جدیدتری است و اقتضائات خاص خودش را دارد بدین سبب حتما ضروری است که این استاندارد را داشته باشد. ولی من واقعا معتقدم که هنوز ما برای تصحیح متونمان هم این استانداردها را نداریم، نه فقط تصحیح متن، متن نسخه ای که مقرر است تصحیح شود. ما چه اصولی داریم به جهت اینکه درج نماییم مقدمه نسخه ای که می خواهد تصحیح شود باید شامل چه مسائلی باشد؟ یعنی مصحح در مقدمه باید به چه چیزهایی بپردازد؟ امروز می بینیم متنی تصحیح شده، کل مقدمه اش مثلا چهار صفحه است ولی همان متن، همزمان و در جایی دیگر تصحیح شده اما برایش ۱۵۰ صفحه مقدمه نوشته شده و از منظرهای مختلف به تصحیح پرداخته. ما هنوز استانداردی برای نمایه ها، یعنی پایان متن های تصحیح مان، نداریم. هنوز هم متونی چاپ می شود که اصلاً نمایه ندارد.
فهرست اشخاص، اماکن، واژگان، ابیات، آیات، احادیث، اشعار، امثال و کلیدواژه ها و غیره. از دید من اگر کتابی که نمایه ندارد اصلاً چاپ نشود بهتر است چون امکان پژوهش ندارد؛ مساله اینست که شما امکان دارد صد بار یک متن را خوانده باشید ولی الان اگر به ذهنتان برسد که راستی فلان واژه در این متن دقیقاً به چه مدلول است، آیا باردیگر باید کل آن متن را بخوانید تا آن کلمه پیدا کنید؟ اگه قرار باشد ما برای هر موضوعی مثلا صد کتاب را که منبع مطالعه مان هست باردیگر از اول بخوانیم که نمی گردد. من بسیاری از کتاب ها را صرفا می خواهم ببینم در مورد فلان خاندانی که دارم مطالعه می کنم یا در مورد فلان شغل یا در مورد فلان واژگان یا ترکیبی که دارم مطالعه می کنم آیا می توانم در منابعش آنرا پیدا بکنم یا نه. امکان دارد الان کسی بگوید که امروزه دیگر آسان است، شما تکست را دارید و می توانید راحت سرچ کنید ولی از دید من همچنان استخراج نمایه ها برای کتاب ها واجب است و استانداردسازی آنها هم لازم و واجب؛ یعنی بسیاری از کتاب ها نمایه دارند ولی چون استاندارد نیستند انگار که ندارند.
ما چندین کتاب داریم که بحثشان مبحث تصحیح متون است؛ مثلا استاد مایل هروی، جویا جهانبخش، صفری آق قلعه و دیگران دارند، یا کلاً کتاب هایی که در مورد نسخه های خطی نوشته شده، بحثی هم در مورد تصحیح متون دارند. اگر بخواهیم به خروجی کار نگاه نماییم، مراکزی که به شکل تخصصی دارند متن تصحیح می کنند، حالا از خود میراث مکتوب گرفته تا مثلا بنیاد فرهنگ و مراکز دیگر که در قم و جاهای دیگر به شکل تخصصی متن تصحیح می کنند، ولی خود آن مراکز استانداردی ندارد و عملا وابسته است به هر نظر و ذوق و سلیقه مصححان ارجمند.
شما می گوئید که من این متن را تصحیح کردم، متن عرضه می شود، داوری می شود ولی داوری مبنی بر اینست که این آدم توانایی این کار را دارد یا نه. ولی می گویند باید خودت نمایه را دربیاوری و با این وجود استانداردی هم وجود ندارد تا بر مبنای آن عمل بشود؛ مثلا بگویند مقدمه شما باید حتما شامل این موارد باشد، امکان دارد یک مقدمه کوتاه نوشته و چاپ شود و بخشهایی مغفول بماند. یا بگویند باید روش تصحیح چنین باشد، این علایم را باید به کار ببرید، پاورقی یا نسخه بدل ها باید پایین صفحه بیاید یا باید آخر بیاید.
دقیقاً. باید کلیاتی وجود داشته باشد؛ البته این مقوله خیلی دنیای بزرگی است و می شود گفت پیچیدگی دارد. امکان دارد هر متنی برای خودش ساز و کار مجزایی داشته باشد اما آن هم درصد مشخصی است. ما می توانیم استاندارد داشته باشیم، بر مبنای آن استاندارد عمل نماییم، جایی که واقعا با استاندارد سازگار نیست توضیح داده شود که من این مقدار از استاندارد تخطی کردم و به این علت، یا این ابداع را به کار بردم به این علت، و بعد که استاندارد روزآمد شد این ابداع هم وارد آن بشود تا چیز کامل تری داشته باشیم. ما چنین چیزی نداریم. حالا امکان دارد مثلا یک مرکز بگوید باشد، من نمایه را خودم درمی آورم ولی باز این که آیا آن شیوه پاسخگو هست یا نه، معلوم نیست. از نگاه من نمایه را باید شخص مؤلف یا فردی متخصص استخراج نمایه دربیاورد، آنهم باتوجه به شناختی که از تک تک اعلام کتاب دارد.
خیلی وقت ها مصححین می گویند حالا نمی شود نمایه را بدهیم یک دانشجو دربیاورد؟ یا مثلا نمی شود خودتان انجام بدهید؟ این گفته به گمان من یعنی اهمیت مبحث را درک نکرده اند چون اگر اهمیت مبحث را درک کرده باشند دیگر کار را همینطوری به کسی واگذار نمی کنند، یا بگویند اصلاً مهم نیست، یا اگر ناشر بگوید نمایه نمی خواهد خوشحال بشوند که خب دیگر نمی خواهد وقت بگذارند برای نمایه! به همین نسبت در اجزای مختلف تصحیح، از مقدمه گرفته تا خودِ متن، نمایه ها، بخصوص تعلیقات، آیا قاعده ای وجود دارد که بدانیم برای یک کتاب چه چیزهایی را باید توضیح بدهیم؟ همیشه به شوخی می گویند بسیاری از مصححین آن چیزهایی را که بلدند توضیح می دهند و چیزهایی را که بلد نیستند توضیح نمی دهند، اصلاً صورت مساله را نمی آورند. همه اینها چیزهایی است که می تواند به مجموعه ای از استانداردها تبدیل بشود. البته فراتر از این، حقیقتاً بارها گفته ام که به عقیده من تصحیح کار فردی نیست، کار گروهی است و و نمونه هایش کتاب هایی از دوستانم هست که خود من به عنوان ناشر، و نه مؤلف، کمک کردم و وقتی به این قسمت ها دقت شده اساسا نتیجه بهتری داده.
روزگار ما روزگاری است که کار تصحیح می تواند به شکل گروهی صورت گیرد. این مقوله مهمی است و به نحوی می تواند برجسته شود.
بله ولی آن چه که منظور من بود شاید کمی جدی تر از این باشد؛ یعنی مثلا خیلی وقت ها یک دانشجو می پرسد به نظر شما من روی چه مبحثی کار کنم؟ یعنی حتی خودش مبحث ندارد! انتظار من اینست که فلان مؤسسه باید اول یک سیاست برای کار تصحیح داشته باشد؛ مثلا بگوید که ما می خواهیم متون تا قرن هشتم را تصحیح نماییم، بدین سبب دو تا فرد حرفه ای دارد که گشته اند و بایسته ها و نسخه های مهم را شناسایی کرده اند، نسخه های متعددش را تهیه کرده و در دسترس گذاشته اند.
الان شما راحت می روید در فلان سایت و با زدن یک دکمه نسخه مورد نظرتان را دانلود می کنید یعنی تکنولوژی خیلی خیلی به امر پژوهش کمک کرده است. اما اگر من قبلاً نسخه ای از یک سند می خواستم، باید اصلاً از خیرش منصرف می شدم چون امکان دسترسی نداشتم. حتی گاهی اگر حضوری هم مراجعه می کردید ممکن بود نسخه مورد نظر را در اختیارتان نگذارند. لزوم انتخاب نسخه امر مهمی است چون در سیستم دانشگاهی ما که ظرفیتش بیش از اندازه نصاب است، طرف می گوید من می خواهم مدرکم را بگیرم، چه متنی تصحیح کنم؟ مهم نیست که این متن خوب است یا بد، جدید است یا قدیم، اصلاً فایده دارد یا ندارد. ولی انتخاب مبحث و نسخه که خیلی مهم و اساسی هست می تواند توسط همان مؤسسه انجام بشود.
قدم بعدی اینست که نسخه ها تهیه شوند. قدم بعدتر اینست که مشخص بشود که با چه دلیلی، کدام نسخه باید اولویت داشته باشد یا نداشته باشد. این بخشی است که مصحح انجام می دهد. بعد مصحح باید فرصت کند یک دفعه این متن را بازنویسی کند. گرچه همه ما که با این حجم و تعداد از نسخ سر و کار داریم امکان دارد ۵۰ تا کار ناتمام داشته باشیم چون فرصت نکردیم تمامشان نماییم. خب اهمیت کار آن مؤسسه اینست که می تواند ۵ نفر را داشته باشد که کارشان فقط استنساخ نسخه باشد و این افراد عملا برای همین کار و در این جهت تربیت می شوند. حالا شخص، دانشجوی عربی است، یا دانشجوی فارسی است، ولی کارش اینست که نسخه را بازنویسی اولیه می کند و یاد می گیرد. وقتی این متن نوشته شد یک تایپیست حرفه ای باید آنرا تایپ نماید، حتی بخشی از این کار را که مکانیکی هست می تواند توسط آن مؤسسه صورت گیرد. مبحث صفحه آرایی که کار تخصصی هم هست می تواند یک متخصص انجام بدهد.
بعد می آییم سر این که حالا چه مباحثی باید در این مقدمه به آن پرداخته شود. باز بخشهایی از آن مکانیکی است که افرادی می توانند انجام بدهند مثل همین خصوصیت نسخه ها. اما تمام این کارها بدون نظارت آن آدم اصلی امکان دارد فایده ای نداشته باشد. مساله اینست که نمایه ها می خواهد ساخته شود، تعلیقات می خواهد نوشته شود، و این که این متن منشور است؛ یعنی امکان دارد ظاهراً یک متن ادبی باشد ولی بالاخره تاریخ دارد، فلسفه دارد، نجوم دارد، موسیقی دارد، حکمت دارد و… خب من در چند زمینه مقرر است که صاحب نظر باشم؟ این متن باید حداقل یک دفعه توسط متخصص هر زمینه خوانده شود که با دقت در جزییات همان زمینه، کار تصحیح دقیق صورت گیرد، و سرعت در این کار درست مثل یک خط تولید عمل می کند!
باز عرض می کنم در نهایت امکان دارد اسم همان آدم اصلی که مسئولیت کل کار را به عهده می گیرد و متخصص آن حوزه است روی جلد بیاید، ولی می شود اسم همکاران تمام بخش ها و کاری که کردند هم بیاید: فلانی نمایه ها را درآورده، فلانی بازنویسی اولیه کرده، فلانی ویرایش کرده، فلانی صفحه آرایی کرده، فلانی مثلا نسخه ها را تهیه کرده. امکان دارد همان کار را یک نفر انجام دهد و در مقدمه با التماس و رودربایستی و خواهش از بقیه تشکر کند ولی وقتی کار سیستماتیک صورت گیرد، اساسا نتیجه خیلی بهتری پیدا می کند.
انتخاب افراد هم مقوله بسیار مهمی است؛ دانشجویی که کار اولش هست، باید سال ها کار کند تا بتواند مثلا در انتخاب فونت به تجربه ای برسد. همه این تجربیات می تواند در یک مؤسسه وجود داشته باشد و آنها را اعمال کنند و مصحح اصلی هم، نام بقیه افرادی را که کمک کردند ذکر کند؛ مثلا اگر متن اصلی ادبی است ولی خُب دادند به یک مورخ خوانده و تذکراتی داده یا اصلاحاتی کرده، طبیعتاً آن متن با متنی که فقط یک نفر اصلاح کرده خیلی متفاوت می باشد. شما اگر به معنای حرفه ای یک متخصص علومِ غریبه داشته باشید، وی در عمرش مثلا سه تا متن می تواند تصحیح کند ولی اگر یک گروه سالی یک متن آماده کنند و او فقط اینها را نظارت کند، خب می تواند ۵۰ تا متن تصحیح و چاپ کند. در همه رشته ها می تواند به همین شکل صورت گیرد وکارهایی که عرضه می شود اساسا خیلی دقیق خواهد بود.
شما زمانیکه نسخه خطی دارید و چاپ ندارید خب رعایت این استانداردها مشکل است؛ یعنی اگر از یک کتاب ۵۰ نسخه نوشته شود، حتی اگر این ۵۰ نسخه ازطریق یک نفر نوشته شده باشد باز این نسخ با هم متفاوتند چون کار انسانی است، امکان دارد آن آدمی که این ۵۰ نسخه را نوشته در جایی یک کلمه از چشمش بیافتد، یا جایی حوصله اش سر برود تندتر بنویسد یا کندتر بنویسد، با دقت کمتری بنویسد، با دقت بیشتری بنویسد. البته باز اگر بخواهیم بین نسخه و سند تفاوتی قائل شویم، به غیر از اینکه سندها در دوره های مختلف و طبقه بندی متفاوت می باشد، ما با کلیشه سر و کار داریم؛ یعنی مثلاً در یک وقفنامه، ما باید واقف را ذکر نماییم، چیزی را که وقف شده ذکر نماییم، صرف چه باید بشود را ذکر نماییم، متولی را ذکر نماییم، شرایط را ذکر نماییم، تاریخ را ذکر نماییم، بالای برگه هم یک خطبه می آید، یعنی یک ساختار ثابت کلیشه ای داریم و چون متأثر از شرع و فقه و حقوق اسلامی است، مملو از الگوهای ثابت است. باز عرض می کنم در نهایت امکان دارد اسم همان آدم اصلی که مسئولیت کل کار را به عهده می گیرد و متخصص آن حوزه است روی جلد بیاید، ولی می شود اسم همکاران تمام بخش ها و کاری که کردند هم بیاید: فلانی نمایه ها را درآورده، فلانی بازنویسی اولیه کرده، فلانی ویرایش کرده، فلانی صفحه آرایی کرده، فلانی مثلاً نسخه ها را تهیه کرده.
منبع: sadkado.ir

categories & tags
In جشن, جشنواره, کادو, هدیه
By تولید, دانلود, سایت, سفر