یادداشت مهمان؛ هومن سیدی و ایرانیزه كردن ایده های غربی، پدرخوانده وارد می گردد

    Home  /  جشن  /  یادداشت مهمان؛ هومن سیدی و ایرانیزه كردن ایده های غربی، پدرخوانده وارد می گردد

یادداشت مهمان؛ هومن سیدی و ایرانیزه كردن ایده های غربی، پدرخوانده وارد می گردد Image

یادداشت مهمان؛ هومن سیدی و ایرانیزه كردن ایده های غربی، پدرخوانده وارد می گردد

صد كادو: بخش اعظمی از مغزهای كوچك زنگ زده صحنه های زدوخورد اراذل و اوباش است اما آنچه فیلم را از ورطه غربزدگی و گانگسترمآبی می رهاند، چاشنی رگ غیرت و ناموس پرستی است.

به گزارش صد كادو به نقل از مهر، مائده مرتضوی، نویسنده و مترجم در یادداشتی به بررسی فیلم سینمایی «مغزهای كوچك زنگ زده» به كارگردانی هومن سیدی پرداخته است. در متن این یادداشت با عنوان «پدرخوانده وارد می شود» می خوانیم؛
روال معمول این است وقتی فیلمی غربی با مونولوگ هایی درباره چوپان و گوسفند و حس نیازمندی دومی به اولی آغاز می شود، در نود درصد موارد با فیلمی در فضایی كاتولیك زده و با متافوری مسیح وار مواجه باشیم اما این آغاز كمی غافلگیركننده می گردد وقتی كه در یكی از پردیس های سینمایی تهران به تماشای فیلمی از یك كارگردان ایرانی نشسته باشی.
استفاده از تلمیحات شبانی چندان چیز معمولی در ادبیات و سینمای ایران نیست. وقتی پای استفاده از تلمیحات مذهبی و آیینی دیگر به میان می آید معمولا چیزی فراتر از رابطه پدر و پسری نوح پیامبر و فرزند ناخلفش و -در مواردی كه از مسیحیت وام گرفته می شود- معصومیتی مریم سان بر عرصه نقش نمی بندد. استفاده از چنین تلمیحاتی كه ریشه در عمق كیش و آیینی دیگر دارد نیازمند جستجوهای عمیق تری است تا به ساده ترین شكل ممكنه به چشم تماشاگر سینما آن هم تماشاگر غیرمسیحی یك فیلم ایرانی بیاید و این همان چیزی است كه در «مغزهای كوچك زنگ زده» رخ می دهد و تماشاگر را مرعوب خود می سازد.
روزی روزگاری در حلبی آباد
داستان فیلم به ظاهر درباره رابطه بین دو برادر است به نام های شكور و شاهین. شاهین برادر كوچكتر سودای تسلط بر محله به سان برادر بزرگتر را دارد و از اینكه شكور به هیچ عنوان روی او حسابی باز نمی كند، پریشان حال است و درصدد یافتن فرصتی است تا به اصطلاح خودی نشان دهد.
این ظاهر ماجراست و برای درك بهترش هم می توانید فضای محله ای در حاشیه تهران با ساكنینی كه نود درصد آن را اراذل و اوباش تشكیل می دهند، متصور شوید.
در انجیل یوحنا از زبان عیسی می خوانیم؛ شبان خوب از جان خود می گذرد تا گوسفندان را از چنگال گرگ ها نجات دهد. و این همان تصویری است كه دست مایه اغلب تلمیحات چالش برانگیز در فیلم هایی كه به شكلی تعالیم مسیحی را به چالش می كشند، قرار می گیرد. در این جمله چند كلمه كلیدی وجود دارد كه بارمعنایی خاصی را در «مغزهای كوچك زنگ زده» به دوش می كشد؛ شبان خوب، گوسفندان و گرگكاراكتر شاهین از همان مونولوگ ابتدای فیلم كه خودش و باقی محل را گوسفندانِ چوپانی به نام شكور معرفی می كند تا حدی برای تماشاگر باز می شود، شخصیتی منفعل و بی اختیار و در عین حال لبریز از آرزوی چوپان شدن و تسلط به باقی گوسفندها. اصلی ترین خصوصیت شاهین تناقضی است كه در حرف ها و اعمالش به چشم می خورد. در طول فیلم بارها و بارها ژست آدم كش ها را به خود می گیرد و در نهایت كاری بالاتر از بریدن سر یك مرغ از او برنمی آید. بر تی شرت سفیدی كه دو سوم فیلم بر تن دارد حتا یك لكه خون هم نمی افتد چون همانطور كه در نریشن ابتدا و انتهای فیلم می گوید؛ گوسفندی بیش نیست. آن هم نه از نوع گوسفندهای وحشی، گوسفندی اهلی است كه بدون چوپان گرسنه می ماند و می میرد چون مغزی برای فكركردن برایش نمانده است.
چراگاه های انسانی
«مغزهای كوچك زنگ زده» سرشار از موتیف هایی است كه در بستن فرم مورد نظر كارگردان نقش اساسی دارند. سرخ كردن مغزهای گوسفند در كله پاچه فروشی، بریدن سر مرغ، قیچی كردن مو، نگه داری كودكان یتیم در آغل گوسفندان و… همه و همه در خدمت ایده اصلی فیلمساز و شاكله ی هسته مركزی داستان فیلم هستند. اینجاست كه دیگر نمی توان به گوسفند و شبان تنها وجه سمبولیك داد و استخراج برخی مفاهیم ضروری به نظر می آید.
تلمیح به صورت كلی دو ژرف ساخت تشبیه و تناسب دارد؛ كه رسالت نهایی اش تولید رابطه تشبیهی بین ایده و خط اصلی داستان است و هدف ثانویه اش هم تولید تناسب بین اجزای سازنده داستان فیلم. یعنی دقیقا همان تناسبی كه در موتیف های به كار رفته در «مغزهای كوچك زنگ زده» به كرات شاهد آن هستیم و زنجیروار به دنبال هم می آیند. از رایج ترین منابع تلمیحات، داستان های پیامبران است و یكی از پیامبرانی كه به كرات در این حوزه موردتوجه است، عیسی است. تلمیح به شبانی عیسی و بره گمشده جزو تلمیحات جدیدی است كه تحت تأثیر انجیل و ترجمه های اشعار اروپایی، از فرهنگ مسیحی غرب وارد فرهنگ معاصر فارسی شده است و «مغزهای كوچك زنگ زده» جز معدود فیلم های ایرانی است كه به صورتی كاملا پررنگ این تلمیح را در برابر دیدگان تماشاگر حرفه ای به تصویر می كشد.
در انجیل یوحنا از زبان عیسی می خوانیم؛ شبان خوب از جان خود می گذرد تا گوسفندان را از چنگال گرگ ها نجات دهد. و این همان تصویری است كه دست مایه اغلب تلمیحات چالش برانگیز در فیلم هایی كه به شكلی تعالیم مسیحی را به چالش می كشند، قرار می گیرد. در این جمله چند كلمه كلیدی وجود دارد كه بارمعنایی خاصی را در «مغزهای كوچك زنگ زده» به دوش می كشد، شبان خوب، گوسفندان و گرگ.

شبان خوب در «مغزهای كوچك زنگ زده» شكور است. چون سرپرستی تمام جوانان و كودكان محل به شكلی با اوست و این شكور است كه روزی همه را می رساند و اهالی محل (گوسفندان) را از شر پلیس هایی كه گاه و بیگاه مثل گرگ به گله می زنند، می رهاند. دایره تلمیحات شبانی این فیلم با موتیف های تكرارشونده و تناسب كلی شان در ابتدا و انتهای فیلم به خوبی بسته می گردد و آنچه می ماند همان چیزی است كه در پیوند زدن این مفاهیم به ساختار اصلی قصه نقش اساسی دارد یعنی پایه و اساس چالش میان كاراكترها و چیزی كه از میانه فیلم به چشم تماشاگر می آید؛ خیل عظیم پسرانی بدون پدر و سرپرست.
شهر پسرخوانده ها
شخصیت های «مغزهای كوچك زنگ زده» آنجا در ذهن تماشاگر فرم كامل خویش را پیدا می كنند كه شغل و پیشینه شكور و آدم هایی كه تحت فرمان او هستند برایش رو می گردد. در ابتدای فیلم تمام تمركز تماشاگر بر كاراكتر شاهین است چون كه فیلم از نظرگاه اوست كه روایت می گردد. در گام های بعدی است كه چیزهای دیگری هم به چشم تماشگر می آید؛ محله ای كه ماجرای فیلم در آن رخ می دهد پر از مردان جوان و پسران نوجوانی است كه سرپرستی جز شكور ندارند. بیشترشان هم وقتی به سن شاهین می رسند سراغ پدر و مادر خویش را می گیرند و اینجاست كه بعضی از آن ها تصمیم می گیرند شكور و گله را به كلی ترك كنند.
وجود شكور كه به تیپ پدرخوانده بسیار نزدیك می گردد و خیل عظیم مردان جوانی كه به شكلی فرزندخوانده شكور هستند، ناخودآگاه به فقدان خانواده اشاره می كند. خانواده ای كه در تمام فیلم نمی توان اثری از آن پیدا كرد. تنها خانواده ای كه در فیلم می بینیم، خانواده شكور است. خانواده در این فیلم حتا با قرار گرفتن یك زن و مرد هم كنار هم تكمیل نمی گردد و به چیزی دیگری نیاز است تا این حلقه كامل شود، موجودی به نام بچه. در یك سوم انتهایی فیلم سكانسی از شاهین و دوستش وجود دارد كه با جوانانی كه برای تفریح به بام ولنجك آمده اند، درگیر می شوند. دلیل این درگیری را از زبان شاهین می شنویم. وی اعتقاد دارد هر زن و مردی كنار هم خانواده نمی شوند و یك بچه هم باید آن میان باشد و چون بچه ای نمی بیند حكم به بی بندوباری می دهد.
سكانس در آغوش گرفتن كودكی كه از آغل به نزد خود آورده هم گواهی بر صدق این ادعاست چون كه شاهین خانواده دار بودن خویش را تنها در پدر و مادر داشتن نمی بیند و این بچه است كه به تنهایی نقش خانواده او را ایفا می كند و در كنار اینها احساس حقارت آمیز پسرخواندگی و بچه سرراهی بودن است كه با وجود آن كودك منجر به غروری از نوع پدرخواندگی می گردد.
اما چالش میان كاراكترها به اینجا ختم نمی گردد. رابطه دیگری كه میان كاراكترهای اصلی فیلم بخش اعظم «مغزهای كوچك زنگ زده» را به تصویر می كشد، رابطه برادری میان سه شخصیت شكور، شاهین و برادر كوچكتری به نام شهروز است.
خرده جنایت های برادرانه
شاهین از جنس شهروز و شكور نیست. ذات شاهین ذات یك گوسفند ترسو و بی مغز است و ذات آن دو گرگ و درنده خو. شكور و شهروز به راحتی دست به چاقو می برند و دغدغه اصلی شكور خون است. هم خونی كه در رگ هایش است و پیوندهای خانوادگی را رقم می زند و هم خونی كه باید ریخته شود تا آبرویش محفوظ بماند. اما شاهین از خون وحشت دارد. از بریدن گوش یك پسر نوجوان تا سر یك مرغ او را به وحشت می اندازد تا جنایت های بزرگ تری مانند خفه كردن اعضای خانواده اش.
رهایی از مغزهای كوچك غربزده
بخش اعظمی از فیلم «مغزهای كوچك زنگ زده» را صحنه های زدوخورد اراذل و اوباش با یكدیگر تشكیل می دهد اما آنچه فیلم را از ورطه غربزدگی و گانگسترمآبی می رهاند همین چاشنی رگ غیرت و ناموس پرستی است. گریم نوید محمدزاده هم در ایرانیزه كردن این فضا در تقابل با متافورهای ایدئولوژیكی و درون مایه های داستایوفسكی واری كه از روابط میان برادرها بیرون می زند، به باورپذیری این فضای عجیب كمك شایانی می كند.
پوزه بیرون افتاده شاهین و طرز راه رفتن اش هر چقدر هم یادآور بهروز وثوقی در فلان فیلم اش باشد و كاراكتری را كه می رود تا خوب و درخشان ساخته شود را به ورطه سخیف تیپ سازی بی اندازد اما نقش كلیدی در ساختن فضایی دارد كه باید برای تماشاگر ایرانی باورپذیر باشد. در این میان هومن سیدی از دیگر امكانات سینما برای ساخت فیلمش نظیر ضربات تمپووار و فولكلوریك موسیقی هم در جهت هر چه شرقی تر كردن گانگسترآباد خود بهره برده و توانسته فضایی هر چند آوانگارد اما ایرانی پیش چشم مخاطب به تصویر بكشد.
«مغزهای كوچك زنگ زده» كولاژی از تلمیحاتی نامانوس و درون مایه های روانشناختی داستایوفسكی واری است كه با چنگ زدن به نوستالژی های سینمای ایران و المان های برآمده از سنت و فرهنگ عامه توانسته به فضایی دست یابد كه بازتاب دهنده جامعه ای سرگشته و یتیم شده از فرهنگ است.

Author | صدکادو Comments | دیدگاه‌ها برای یادداشت مهمان؛ هومن سیدی و ایرانیزه كردن ایده های غربی، پدرخوانده وارد می گردد بسته هستند Date | 30/09/2018